مدح امام زین العابدین علیه السلام
وارد میکده شد میکده را دست گرفت نیستها را به نگاه خودش از هست گرفت بـیخـود از کربـبـلا رهـگـذر شام نشد حکمتی داشت که شمشیر دعا دست گرفت من به بیراهه رسیدم، سحری دستم را با ابوحمـزۀ خود آخر بن بست گرفت وصله خوردم به کتاب گنه آلوده ای و نامه ام را شبی از آن همه پیوست گرفت دم افــتــادن مـن بـود ولـی دسـتــم را دید این گمشده در آخر راه است، گرفت |